مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:45994 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:143

تضاد چه نقشي در ساختمان عالم دارد؟
نقش اساسي تضاد، خارج كردن ماده از انحصار يك صورت به خصوص است. به قول قدما اگر قرار بود ماده تنها در انحصار يك صورت قرار گيرد، ديگر نوبت به صورتهاي بعدي نميرسيد. اين بدن ما و شما كه در حال حاضر آن را صاحب و واجد شخصيت و روح و فكر ميدانيم، در صدها سال پيش جسم حيوان، گياه و يا جمادي را تشكيل ميداده و اگر اين ماده ميخواست صورت قبلي خود را حفظ كند ديگر ما در كار نبوديم. به همين جهت در گذشته پاسخ اين پرسش كه «مرگ در اثر چيست؟» را صد در صد در مسئله تضاد ميدانستند و ميگفتند اگر تضادي نبود و عوامل مخرب و فرسوده كنندة خارجي وجود نداشت، موجود زنده هميشه زنده بود زيرا ماده، حياتي را پذيرفته بود و موجباتي در بين نبود كه ماده حيات را رها كند و يا حيات ماده را؛ اين عوامل بيروني سبب تخريب شده، ماده را از انحصار يك صورت خاص خارج كرده و نوبت به صورتهاي ديگر ميرسد: «لولا التضاد ماصحّ دوام الفيض عن المبدأ الجواد» اگر تضاد نميبود به ماده اين امكان داده نميشد كه محل افاضة صور جديدي از عالم بالا واقع شود.
البته در فلسفههاي بعدي مثل فلسفه صدرالمتألهين، در عين پذيرش نقش غير قابل انكار تضاد، مرگ را تنها ناشي از تضاد نميدانستند. به عبارت ديگر بنا بر اين فلسفهها اگر تضاد هم نبود، در طبيعت مرگ وجود داشت.
ملاصدرا با صراحت ميگويد: ماده در درون خود ميل ذاتي به تكامل دارد و صورت اگر به حد نهايي كمال خود رسيد و حد نهايي بهرهبرداري از ماده را انجام داد، خود به خود همچون ميوهاي كه درخت را رها ميكند آن ماده را رها مينمايد. همين معنا در رباعي منسوب به با با افضل ـ كه جوابيهاي است به رباعي خيام ـ مندرج است. در يك رباعي منسوب به خيام چنين آمده است:
اجـزاي پيالهاي كـه در هم پيوست بشـكستن آن روا نـمـيدارد مسـت
چندين قد سرو نازنين و سر و دست از بهر چه ساخت وز براي چه شكست
و بابا افضل كه حدود دو نسل بعد از اوست چنين جواب ميدهد:
تـا گوهـر جان در صـدف تـن پيـوست وز نقـش حـيات صـورت آدم بست
گوهر چو تمام شد، صدف چون بشكست بر طَرْف كله گوشة سلطان بنشست
خيام از ديد كوزهگري مينگرد كه شكستن را مغاير با ساختن ميداند و بابا افضل با ديدي عميق مطلب را مينگرد كه خير، اين ساختنها (و شكستنها) براي تكاملهاست. مطلب را تشبيه ميكند به قطرهاي كه در درون يك صدف مرواريد قرار ميگيرد. صدف قطره را پرورش ميدهد و چون آن جزء بي ارزش تبديل به گوهري كامل شد، خود به خود بايد صدف را رها كند و به جاي ديگري (با منزلتتر و كاملتر) برود.
عليهذا از جنبه مثبت، دو نوع تأثير و نقش ميتوان براي تضادها برشمرد: اولي نقش تضاد است در ايجاد تعادل بين اضداد و دومي نقش تضاد است در راهگشايي به سوي تنوع و به سوي آينده.
فلاسفه اسلامي نقش ديگري را نيز براي تضاد قائل بودند و ميگفتند حركت بدون معاوق امكانپذير نيست؛ يعني هر حركتي آنوقت ممكن است وجود پيدا كند كه مانعي بر سر راهش باشد. هر حركتي ميان دو نيرو واقع ميشود: يكي نيروي سوق دهنده و ديگري نيروي مانع شونده و مقاومت كننده، كه البته اين نيروي محرك، هم ميتواند در درون و در داخل جسم متحرك باشد و هم در خارج و بيرون از آن. مثلاً جسمي را كه ما به وسيله نيروي دستمان در فضا به حركت در ميآوريم، نيروي مقاوم آن فشار هواست كه در مقابل نيروي دست ما قرار دارد و اگر فشار هوا نبود اين حركت به وقوع نميپيوست؛ زيرا حركت در خلأ محال است (مقصود از خلأ مطلق در اينجا حالتي است كه در مقابل جسم متحرك، هيچ نيروي معاوق و مقاومي وجود نداشته باشد). فلاسفه ميگفتند سرعت و بُطؤ «كندي» حركت را، نيروي محرك و درجة اين سرعت يا بطؤ را، نيروي مقاوم مشخص ميكند. به بيان ديگر، حركت به طبع خود و از حيث حركت بودنش ممكن است بينهايت سرعت داشته باشد و حال اگر يك متحرك بخواهد با اين سرعت بين دو نقطة الف و ب حركت كند، لازم ميآيد كه اين حركت زمان نداشته باشد و در لا«زمان» حركت واقع شود؛ يعني نقطة ابتدا و انتهاي حركت از آغاز يكي باشد و اين محال است. بطؤهم اگر غير متناهي باشد حركت مساوي با صفر است. پس حركت، ميان دو حد بينهايت و صفر درجه سرعت امكان وقوع مييابد و تعادل ميان اين دو حد را مقدار نيروي محرك از يك طرف و مقدار معاوق از طرف ديگر تعيين ميكند. بنابراين معناي سخن بالا اين است كه چون حركت يك تغيير تدريجي است كه در زمان صورت ميگيرد و نه در لا زمان و يا بينهايت زمان، اين حركت بدون يك تضاد، ميان نيروي محرك و معاوق امكانپذير نيست.
پس، از ديد اين فيلسوفان، نقش تضاد در حركت از دو جهت است: يكي اينكه اگر تضاد نبود، صورتهاي قديم، زمينه را براي صورتهاي جديد و بروز تغيير و تنوع جهان مهيا نميكرد و ديگر اينكه اگر تضاد ميان نيروي محرك و معاوق نبود، اصولاً هيچ حركتي واقع نميگشت.
پس بنا بر نظريه سوم، تضادها و تصادمها و جنگيدنها و اختلافها صرفاً اموري طفيلي و سطحي نيستند بلكه در اركان ساختمان عالم دخالت دارند (برخلاف نظريه اول) و چون در اصل ساختمان جهان دخالت دارند، نقششان صرفاً نقش منفي نيست (بر خلاف نظريه دوم)، پس تضادها نه تنها نقش اساسي دارند بلكه اموري بايستني هستند.
آن جهان عاري از تضاد كه طرفداران نظريه دوم خيال كردهاند، بدترين جهانها است نه اينكه بهترين جهانهاست. بنابراين، وجود تضادها در ساختمان عالم نه تنها نقش اساسي دارد بلكه اموري است بايستني.

مجموعه آثار شهيد مطهري
شهيد مطهري

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.